جدول جو
جدول جو

معنی آتش رنگ - جستجوی لغت در جدول جو

آتش رنگ
قرمزرنگ، برای مثال تو دهیّ و تو آری از دل سنگ / آتش لعل و لعل آتش رنگ (نظامی۴ - ۵۳۸)
تصویری از آتش رنگ
تصویر آتش رنگ
فرهنگ فارسی عمید
آتش رنگ(تَ رَ)
سخت سرخ:
هست یکدانه لعل آتش رنگ
بهتراز صدهزار خرمن سنگ.
مکتبی.
- آب آتش رنگ، مجازاً، شراب:
برحذر باش زآب آتش رنگ
که تفش اژدها است، تاب نهنگ.
اوحدی
لغت نامه دهخدا
آتش رنگ
سخت سرخ، به رنگ سرخ
تصویری از آتش رنگ
تصویر آتش رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
آتش رنگ
آتشین، آتش فام، آذرگون، آذرین، سرخ، سرخ فام، قرمز، لاله گون
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آب آتش رنگ
تصویر آب آتش رنگ
شراب سرخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتش زنه
تصویر آتش زنه
سنگی خاکستری رنگ که با زدن آن بر فولاد جرقه ایجاد می شود، چخماق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب رنگ
تصویر آب رنگ
در نقاشی، مادۀ رنگی جامدی که قلم موی مرطوب را به آن آغشته می کنند، ویژگی نوعی نقاشی که با این ماده کشیده شده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ته رنگ
تصویر ته رنگ
نخستین رنگ که نقاش به در و پنجره یا دیوار می زند، آستر، در هنر نقاشی رنگی که ابتدا بر روی تابلو می زنند و سپس رنگ های اصلی را به کار می برند، کنایه از اثری خفیف و اندک از هر چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتش برگ
تصویر آتش برگ
آتش زنه، آتش گیره، هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، فروزینه، شیاع، پیفه، آفروزه، پد، مرخ، حطب، پوک، پده، وقود، پرهازه، هود، آتش افروز، وقید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوش رنگ
تصویر خوش رنگ
دارای رنگ خوب
فرهنگ فارسی عمید
(تَ شِسَ)
نام گیاهی است دوائی وآن را بتازی بنفسج الکلاب خوانند. (برهان). برنوف. ظاهراً این کلمه مصحف تس سگ است. رجوع به تس سگ شود
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
چخماق. آتش زنه:
شد آنچنان برطوبت هوا که آتش برگ
ز سنگ قطره برون آورد بجای شرار.
حسین ثنائی
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ نَ / نِ)
چیزی که با آن بسودن و اصطکاک آتش پدید آرند، خواه از دو چوب باشد که زبرین را زند و زیرین را زنده گویند، و خواه از آهن و سنگ بود که آن را سنگ و چخماق خوانند. زند و زنده. قداحه. مقدحه. چخماق:
ای خداوندی که روز خشم تو از بیم تو
درجهد آتش بسنگ آتش و آتش زنه.
منوچهری.
گوییش پنهان زنم آتش زنه
نی بقلب از قلب باشد روزنه.
مولوی.
آتش زنه و سوخته و سنگ بهم
کی درگیرد چو سوخته دارد نم
نزدیکی و دوریت بلائی است عظیم
دوری ز تو کافری و نزدیکی هم.
افضل الدین کاشانی.
، آتش گیره. فروزینه. شبوب
لغت نامه دهخدا
(چَ بَ دَ / دِ)
افسون که بدان آتش فرونشیند:
نسخه ای کز خط تست اندر دل سوزان من
سحر آتش بند یا تعویذ تب میخوانمش.
امیرخسرو دهلوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از آتش برگ
تصویر آتش برگ
آتش زنه چخماق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش بند
تصویر آتش بند
فسونی که بدان آتش فرو نشیند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب رنگ
تصویر آب رنگ
آب و رنگ اورنگ، خنجرتیز شمشیر آبدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش سگ
تصویر آتش سگ
گیاهی دارویی است بنفسجالکتاب
فرهنگ لغت هوشیار
آستر رنگی کم رمق که بوسیله آن جای عوامل و عناصر یک تابلو مشخص میشود. نقاش بروی ته رنگ رنگ اصلی را قرار میدهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش زنه
تصویر آتش زنه
چخماق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش زنه
تصویر آتش زنه
((~. زَ نِ))
سنگ چخماق
فرهنگ فارسی معین
((رَ))
رنگ های فشرده یا خمیری شکل که در نقاشی مورد استفاده قرار می گیرد، تابلویی که با آب رنگ نقاشی شده باشد، کنایه از خنجر تیز، شمشیر تیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ته رنگ
تصویر ته رنگ
((تَ. رَ))
آستر، رنگی که ابتدا به روی تابلو می زنند و بعد رنگ اصلی را به کار می برند
فرهنگ فارسی معین
آتش افروز، آتشگیره، چخماق، فروزینه، گیرا، محرقه، مرو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آتش زنه وسنگ آتش دان این هر دو انباز باشند که از ایشان یکی قوی ودلیر بود ودوم سخت دل بودواین هر دو مردمان را بر شرف و کارهای بزرگ در آورند - محمد بن سیرین
اگر بیند که از آتش زنه آتش بیرون می آورد دلیل بر اینکه ما حرام از طرف پادشاه حاصل کند یا به شغل او مشغول شود واز رشوه مال بدست آورد واگر از آتش زنه آتش نتوانست افروخت دلیل کند که مال طلب کند ونیابد .
اگر بیند که از آتش زنه آتش بیرون می آورد واز آن شمع یا چراغ برافروخت اگر بیننده پادشاه است دلیل بر اینکه مردم از دانش او بهره یابند واگر بازرگان بود دلیل کند که با مردم خیر و احسان کند واگر درویش بود دلیل که مردم از سیرت وکردار وی منفعت یابند .
فرهنگ جامع تعبیر خواب